مطحول
نویسه گردانی:
MṬḤWL
مطحول . [ م َ ] (ع ص ) بر سپر زده . || اناء مطحول ؛ آوند پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه سپل او درد کند. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). آنکه سپرز او بزرگ شده است . آنکه سپرز او درد کند. بیمار از سپرز. مبتلا به ناخوشی طحال . که طحال بیمار دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خداوند علت سپرز را مطحول گویند به تازی و سپرز را طحال گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (یادداشت ایضاً). || جغرلاوه برآورده (آب ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
متحول . [ م ُ ت َ ح َوْ وَ ] (ع اِ) محل تحول . مکان انتقال . (فرهنگ فارسی معین ) : آن انتقال فرخ بود، این نزول مبارک باد ... زمین این مت...
متحول . [ م ُ ت َ ح َوْ وِ ] (ع ص ) گردنده . دیگرگون شونده . متبدل . جابه جاشونده . و رجوع به تحول شود.
(Transformed)؛ همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ویشتک viŝtak (پهلوی) پریاستا paryāstā (سنسکریت: paryasta) فاویته fāvite (سنسکریت: bhāvita) ویکاری...
متهول . [ م ُ ت َ هََ وْ وِ ] (ع ص ) ترسانیده شده از شکل گرگ . (ناظم الاطباء). || کسی که به مال چشم زخم میرساند. (ناظم الاطباء) (از منته...