اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مطرب

نویسه گردانی: MṬRB
مطرب . [ م َ رَ ] (ع اِ) مطربة. راه تنگ و متفرق یا راه کوچک که به شارع عام پیوسته است . ج ، مطارب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مطرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) سرودگوینده . (آنندراج ). خنیاگر. (زمخشری ) (صحاح الفرس ). سرودگوی . (دهار). آن که سرود گوید و کسی را به طرب می آورد. اه...
مطرب همدانی . [ م ُ رِ ب ِ هََ م َ ] (اِخ ) نامش آقا علی اکبر ازآزادگان همدان و طالبان فقر است در نواختن نای بیهمتا. روزگاری رفته که در این...
مترب . [ ؟ رَ ] (اِ) ۞ تب باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 30) : استه ۞ و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مترب . منجک [ کذا ...
مترب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) کم مال و بسیارمال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مترب . [ م َ رَ ] (ع مص ) محتاج گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خاک آلوده شدن . || زیان کار شدن . || دوسیدن به خاک...
مترب . [ م ُ ت َرْ رِ ] (ع ص ) بسیارمال و کم مال . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُترِب شود.
مترب . [ م ُ ت َرْ رَ ] (ع ص ) آلوده شده به خاک و گرد. (از منتهی الارب )هر چیز که فاسد شده باشد. (از ذیل اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.