معذب 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MʽḎB 
    
							
    
								
        معذب . [ م ُ ع َذْ ذَ ] (ع  ص ) در شکنجه  کشیده  شده . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (آنندراج ). عذاب شده  و شکنجه شده  و آزارشده  و اذیت کشیده  و آزرده شده . (ناظم  الاطباء) :  ارواح  ایشان  به  حشرات  و سباع  و بهایم  حلول  کرده  است  و بدان  سبب  معذبند. (جهانگشای  جوینی  چ  قزوینی  ج 1 ص 44). و رجوع  به  تعذیب  شود. ||  تنبیه  و سیاست  شده  و عقوبت شده .  ||  جفاکشیده  و ستم کشیده . (ناظم  الاطباء).  ||  بازداشته شده . (آنندراج ) (ناظم  الاطباء) (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). و رجوع  به  تعذیب  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        معذب . [ م ُ ع َذْ ذِ ] (ع  ص ) در شکنجه  کشنده . (ناظم  الاطباء) (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). عذاب کننده  :  و اذ قالت  امة منهم  لم تعظون ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        معذب . [ م َ ذِ ](ع  اِ) خرقه ای  که  زنان  به  وقت  نوحه  بر میان  بندند. ج ، معاذب   ۞ . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء). مِعذَبَة. (ناظم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        احساس راحتی نکردن و در عذاب و شکنجه بودن
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        معزب . [ م ُ زِ ] (ع  ص ) طالب  گیاه  و آنکه  به  گیاه  عازب  رسیده  باشد. (منتهی  الارب ) (آنندراج ). طالب  آب  و گیاه  دوردست  وآنکه  به  آب  و گیاه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        معزب . [ م ُ ع َزْ زَ ] (ع  ص ) آنکه  او را از خانه  دور کرده  باشند. (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مآزب . [ م َ زِ ] (ع  اِ) ج ِ مِئزاب . (منتهی  الارب  ذیل  ازب ). رجوع  به  مئزاب  و مآزیب  شود.