اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معزل

نویسه گردانی: MʽZL
معزل . [ م َ زِ ] ۞ (ع اِ) یک سو و کناره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، معازل . (ناظم الاطباء): و هی تجری بهم فی موج کالجبال و نادی ̍ نوح ابنه و کان فی معزل یا بُنَی َّ ارکب مَعَنا و لاتکن معالکافرین ۞ . (قرآن 44/11).|| عزلتگاه . محل عزلت . گوشه :
دانا چه گفت گفت که عزلت ضرورت است
من خود به اختیار نشینم به معزلی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
ماذل . [ ذِ ] (ع ص ) مرد سست و آنکه بترک چیزی راضی و خوش باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
حدیث معضل . [ ح َ ث ِ م ُ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف است . رجوع به حدیث شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.