اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معسر

نویسه گردانی: MʽSR
معسر. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) درویش . (دهار).درویش تنگدست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست تنگ . آنکه در تنگی است . آنکه در سختی است . مقابل موسر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
از سواد شب برون آرد نهار
وز کف معسر برویاند یسار.

مولوی .


|| (اصطلاح حقوقی ) کسی است که بواسطه ٔ عدم کفایت دارایی یا دسترسی نداشتن به مال خود قادر به پرداخت هزینه ٔ دادرسی یا دیون خود(اعم از محکوم ٌبه و اوراق لازم الاجرای ثبت و مالیات ) نباشد ۞ . (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ) :
وام دارشرح این نکته شدم
مهلتم ده معسرم ۞ زان تن زدم .

مولوی .


غریم مقر بر غارم معسر ۞ صبر کند. (مجالس سعدی ص 22). رجوع به اعسار شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مأصر.[ م َءْ ص ِ / ص َ ] (ع اِ) زندان . ج ، مآصر و عامه آن را معاصر خوانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زندان . (ناظم الاطباء). || زنجیر یا طنا...
عالی مآثر. [ م َ ث ِ ] (ص مرکب ) صاحب آثار عالیه : صاحبقران عالی مآثر بدانجا رسید. (حبیب السیر ج 3 ص 155).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.