اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معصب

نویسه گردانی: MʽṢB
معصب . [ م ِ ص َ ] (ع اِ) رگ بند. (مهذب الاسماء) (تفلیسی ) (ملخص اللغات حسن خطیب ). || سربند. ج ، معاصب . (مهذب الاسماء). سربند. (ملخص اللغات حسن خطیب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
معصب . [ م ُ ع َص ْ ص ِ ] (ع ص ) مهتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهتر و سید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه کمربسته باشد از گرسنگی ...
معصب . [ م ُ ع َص ْ ص َ ] (ع ص ) لاغرشکم از گرسنگی . || تنگدست شده و مفلس گشته از خشکسالی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
معصب . [ م ُ ع َص ْ ص َ ] (اِخ ) منزلی است غربی مسجد قبا و عصبة نیز نامند آن را. (منتهی الارب ). جایی است در قباء و گویند عصبه در این مکان ا...
مآثب . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ مِئثَب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به مئثب شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.