معض
نویسه گردانی:
MʽḌ
معض . [ م َ ع َض ض ] (ع اِ) آنچه بدان چنگ زنند. متمسک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء):مالی فی هذاالامر معض ؛ ای مستمسک . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
معز فاطمی . [ م ُ ع ِزْ زِ طِ ] (اِخ ) رجوع به معدبن منصور شود.
معز لدین ا. [ م ُ ع ِزْ زُ ل ِ نِل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به معدبن منصور شود.
لابیرنت. ا. (به انگلیسی: Labyrinth از یونانی: λαβύρινθος labyrinthos ) ماز (maze)، هزار تو ، هزارچم ، حلزونی و جز آن. ریشه این واژه در اساطیر یونان اس...
احمد بن بویه معروف به مُعزُّ الدوله (م ۳۵۶ق) از حاکمان آل بویه که در سال ۳۳۴ق بغداد را فتح کرد. او خلیفه عباسی «المستکفی» را از خلافت عزل و «المطیع» ر...