معط
نویسه گردانی:
MʽṬ
معط. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمعَط. (منتهی الارب ). ج ِ امعط، مَعطاء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به امعط و مَعطاء شود.
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
معط. [ م َ ] (ع مص ) بچه انداختن زن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تیز دادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج...
معط. [ م َ ع َ ] (ع مص ) پلید گردیدن گرگ و بسیار دها وخبث شدن و یا کم و ریخته شدن موی آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (...
معط. [ م َ ع ِ ] (ع ص ) گرگ موی ریخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرگ موی ریخته و یا کم موی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معت . [ م َ ] (ع مص ) مالیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مالیدن و گویندمعت الادیم . (از اقرب الموارد). و رجوع به معث شود...
مآت . [ م ِ ] (ع عدد، اِ) صدها. (غیاث )(آنندراج ). ج ِ مائة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدگان . (التفهیم ، یادداشت ایضاً). مئات . سدگان . در حس...
مات . (ص ، اِ) به اصطلاح شطرنج بازان ، گرفتار و مقید شدن شاه شطرنج است . ظاهراً لفظ مات در اصل صیغه ٔ ماضی بوده است به فتح تاء فوقانی از ...
مات . (ص ) رنگی که به هیچ رنگ مانند نبود و تمیز آن نتوان کرد. رنگی از رنگها که صریح نیست . || هر رنگی از رنگهای نهایت روشن غیر براق . ...
مات . (از ع ، اِمص ) (مأخوذ از فعل ماضی عربی از مصدر موت ) مردن . رجوع به موت شود.- مات و فات . رجوع به این ترکیب در جای خود شود.
شه مات . [ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) شاه مات . در اصطلاح بازی شطرنج نماینده ٔ حالت مغلوب شدگی . کلمه ای است که دربازی شطرنج گویند یعنی شاه کِشت ...