اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معظم

نویسه گردانی: MʽẒM
معظم . [ م ُ ظَ ] (ع ص ، اِ) بزرگ . کلان . عمده . (ناظم الاطباء). بزرگ داشته . بزرگ . عظیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
و شعرا هرچه یافته اند از صلات معظم به بدیهه و حسب حال یافته اند. (چهارمقاله ص 57). قیصر... بر زبان راند که بر هر شهر معظم که بر آن انگشت اختیار نهی مبذول خواهد بود. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 206).
چرخ طفل مکتب او بود و او پیر خرد
لیکن از پیران چنو معظم نخواهی یافتن .

خاقانی .


گرت مملکت باید آراسته
مده کار معظم به نوخاسته .

سعدی .


و رجوع به مُعَظَّم شود.
|| بزرگتر و بهتر جزء از هر چیزی . جزء بزرگتر. (ناظم الاطباء). قسمت اعظم چیزی . بیشترین چیزی . اکثر چیزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): معظم الشی ٔ؛ اکثر آن . (از اقرب الموارد) : نیک بکوشیدند و معظم لشکر امیر سبکتکین را نیک بمالیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 203). حجاج و طارق بن عمرو بامعظم لشکر بر مرو بایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 188). اهل تحقیق و خداوندان تحصیل را در این آیت سخنی نغز است و قاعده ٔ نیکو که معظم اقوال مفسران که برشمردیم در آن بیاید. (کشف الاسرار ج 1 ص 20). بیشتر اوقات و معظم سال این جایگاه مقام می فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 13). خبر رسید که ایلک خان به بخارا آمد و ملک بستد و معظم سپاه را در قید اسار کشید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 340). معظم سپاه را باز پس گذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 413). معظم آن قوم از خوف لشکر سلطان اوطان باز گذاشته بودند.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 415). معظم ترین زحمات واخراجات مردم از این معنی بود. (جامعالتواریخ رشیدی ).
- معظم البحر ؛ میانه ٔ دریا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| توده و مقدار بزرگ . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
معزم . [ م ُ ع َ ز زَ ] (ع ص ) افسون زده . (غیاث ) (آنندراج ).
معزم . [ م َ زَ / م َ زِ ] (ع مص ) آهنگ نمودن و دل نهادن . عزیمة. عزیم . || کوشش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب ...
مآزم . [ م َ زِ ] (ع اِ) ج ِ مَأزِم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مأزم شود.
مأزم . [ م َءْ زِ ] (ع اِ) زمین تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مآزم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فر...
مأزم . [ م َءْ زِ ] (اِخ ) نام تنگنایی که میان مکه و منی است . مأزمان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مأزم . [ م َءْ زِ ] (اِخ ) تنگنایی میان مزدلفه و عرفه . مأزمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مأزمان در معجم البلدان...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.