اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معلوم گردیدن

نویسه گردانی: MʽLWM GRDYDN
معلوم گردیدن . [ م َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . واضح شدن . دانسته شدن :
فردا معلوم تو گردد که کیست
نزد خدای از من و تو بر ضلال .

ناصرخسرو.


و اجتهاد تو در کارها و رای آنچه در امکان آید علما و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. (کلیله و دمنه ).
نپرسیدش چه می سازی چو دانست
که بی پرسیدنش معلوم گردد.

(گلستان ).


که خبث نفس نگردد به سالها معلوم . (گلستان ).
هرکه معلومش نمی گردد که زاهد را که کشت
گو سر انگشتان شاهد بین و رنگ ناخنش .

سعدی .


و رجوع به معلوم شدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.