معلی
نویسه گردانی:
MʽLY
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) ابن خُنَیْس بزاز کوفی از اصحاب امام جعفر صادق (ع ) است . علمای رجال شیعه را در باب او اختلاف است . چنانکه بعضی او را موثق ندانسته اند و یا قدح کرده اند. لیکن شیخ طوسی در کتاب غیبت او را از ممدوحان شمرده است ، و از ابوبصیر روایت کرده اند که چون داودبن علی ، معلی را کشت و به دار کشید، کار او بر حضرت سخت بزرگ آمد و گفت معلی به بهشت داخل گردید. اعمال عید نوروز را او از حضرت صادق روایت کرده است . و رجوع به اخبار معرفة الرجال و قاموس الرجال شود.
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
معلی . [ م ُ ع َل ْ لی ] (ع ص ) بلندکننده و افرازنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعلیة شود. || آنکه به جانب راست ناقه ...
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (ع ص ) بلند. (آنندراج ). بلندکرده و برافراشته . بلند و رفیع. معلا. (ناظم الاطباء). و رجوع به معلا شود. || بزرگ . (آنند...
معلی . [ م ُ ] (ع ص ) بلندگرداننده و افرازنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر بلندی برآینده . (ناظم الاطباء) (از ...
معلی . [ م ُ لا ] (ع مص ) مصدر میمی است به معنی علو. ج ، معالی . (غیاث ، ذیل معالی ) (آنندراج ).
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابوالحسن معلی بن زیاد الفردوسی شود.
معلی . [ م ُع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابوالحسن معلی بن فضل شود.
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابوالهیثم معلی بن اسد شود.
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع ابوالیمان معلی بن راشد شود.
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابوعبداﷲ معلی بن سلام دمشقی شود.
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابویعلی معلی بن منصور شود.