اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معمر

نویسه گردانی: MʽMR
معمر. [ م َ م َ ] (اِخ ) ابن مثنی . رجوع به ابوعبیده معمربن مثنی التیمی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ابن معمر. [ اِ ن ُ م ُ ع َم ْ م َ / م َ م َ ] (اِخ ) ابوالحسین ابن معمرالکوفی . از فقهای شیعه . از اوست : کتاب قرب الاسناد.
معمر مغربی . [ م ُ ع َم ْ م َ رِ م َ رِ] (اِخ ) علی بن عثمان ، مکنی به ابوالدنیا که گویند آب حیات نوشید و عمری طویل یافت . وقایع عجیب و داستا...
اصحاب معمر. [ اَ ب ِ م ُ ع َم ْم َ ] (اِخ ) معمریه . پیروان معمربن عباد سلمی بودند و معمر از بزرگترین قدریه بود. رجوع به معمریه و ملل و نحل ...
مآمر. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مُؤتَمِر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مؤتمر و مآمیر شود.
کانی مامر. [ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 27هزارگزی جنوب باختری بانه و 3هزارگزی مرز ایران...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.