معود
نویسه گردانی:
MʽWD
معود.[ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) آنکه می آموزد و تعلیم می دهد سگ را برای شکار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
معود. [ م َع ْ ] (ع ص ) بیمار عیادت کرده بالنقص و التمام ۞ . (آنندراج ). بیمار عیادت کرده شده . معوود. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معود. [ م ُ ع َوْ وَ ](ع ص ) عادت کنانیده شده به چیزی . (آنندراج ). عادت داده شده . معتاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و محمدبن طغرل فرمان ...
معود. [ م ُع ْ ] (ع مص ) بردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تباه شدن معده ٔ کسی و گوارد نکردن طعام ر...
معوود. [ م َع ْ ] (ع ص ) بیمار عیادت کرده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معود شود.
مآود. [ م َ وِ ] (ع اِ) بلاها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).بلاها و بدبختیها. (ناظم الاطباء). رماه اﷲ بالمآود؛ خدای او را در بلاها افکند. (از ذیل ا...