اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معوذ

نویسه گردانی: MʽWḎ
معوذ. [ م ُ ع َوْ وَ ] (ع اِ) جای گردن بند از اسب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای قلاده . (از اقرب الموارد). || (ص ) ناقه ای که پیوسته به یک جا ماند و از جای نرود. || (اِ) چراگاه شتر در پیرامون سراها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
معوذ. [ م ُ ع َوْ وَ / وِ ] (ع ص ) گیاه در بن خار یا درزمین درشت و سخت رسته که شتر بدان نرسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (...
معوذ. [ م ُع ْ وِ ] (ع ص ) ماده ٔ نوزاینده . مُعیذ. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). هر ماده ٔ نوزاییده خواه مادیان و شتر و سگ باشد و یا حیوانی...
معوذ. [م ِع ْ وَ ] (ع اِ) تعویذ و هرچیز که بدی را برمی گرداند و دفع می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
معوذ. [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) آنکه تعویذ با خود دارد. (ناظم الاطباء).
معوذ. [ م ُ ع َوْ وِ ] (اِخ ) رجوع به عفراء (ابناء...) و معاذبن عفراء شود.
معوز. [ م ِع ْ وَ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه . (دهار). جامه ٔ کهنه ٔ هر وقتی بدان جهت که لباس درویشان است . مِعْوَزَة. ج ، معاوز. (منتهی الارب ) (آن...
معوز. [ م ُع ْ وِ ] (ع ص ) درویش و نیازمند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فقیر. (اقرب الموارد).
معوز.[ م َ ] (اِخ ) شهری است در کرمان ، میان این شهر و جیرفت دو منزل است از طریق فارس . (از معجم البلدان ).
معوض . [ م ُ ع َوْ وَ ] (ع ص ، اِ) مقابل عوض . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در معاملات ، معوض مالی که از طرف ایجاب کننده داده می شود معوض ...
ربیع بنت معوز. [ رَ ب ِ ت ِ م ُ ع َوْ وَ ] (اِخ ) ابن عفراء انصاری . صحابیی والامقام بود. او به حضرت رسول بیعت کرد و در غزوات شرکت می جست و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.