اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مغربی

نویسه گردانی: MḠRBY
مغربی . [ م َ رِ ] (اِخ ) ابوالقاسم حسین بن علی بن حسین . رجوع به حسین مغربی و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حسین مغربی . [ ح ُ س َ ن ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین بن علی محمدبن یوسف بن بحرین بهرام معروف به وزیر مغربی و مکنی به ابوالقاسم از...
خطیب مغربی . [ خ َ ب ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابوالمنجم رکن الدین خطیب مغربی . او راست : عقائق الحقائق . (یادداشت بخط مؤلف ).
خواص مغربی . [ خ َ ص ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابوسلیمان . از بزرگان بود. رجوع به ابوسلیمان خواص مغربی در این لغتنامه و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 394 و...
حکیم مغربی . [ ح َ م َ رِ ] (اِخ ) یحیی بن محمدبن ابی شکور اندلسی . ملقب به محیی الدین . از مشاهیر حکماء و ریاضیین قرن هفتم هجری و معاصر خواج...
قلعی مغربی . [ ق َ عی ی م َ رِ بی ی ] (اِخ ) عمربن علی مغربی ، مکنی به ابوجعفر. از پزشکان و داروشناسان است . وی از مردم مغرب بود که تا ه...
یوسف مغربی . [ س ُ ف ِ م َ رِ ] (اِخ ) یوسف بن عبدالرحمان بیبانی ، ملقب به بدرالدین و معروف به مغربی . از محدثان و فقهای شیعه بود و شعر نیک...
یاسین مغربی . [ ن ِ م َ رِ] (اِخ ) شیخ یاسین المغربی رحمةاﷲ تعالی از اولیاء و اصحاب کرامت بود اما در صورت حجامی آن را پوشیده میداشت امام ...
یاسین مغربی . [ ن ِ م َ رِ ] (اِخ ) (جامعالدعوات ) نام دعایی از مخترعات بعض ارباب طلسم و افسون و آن چنان است که در بین آیات سوره ٔ یاسین...
قرص زر مغربی . [ ق ُ ص ِ زَ رِ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است در محل غروب . (آنندراج ).
ابوالحکم مغربی . [ اَ بُل ْ ح َ ک َ م ِ م َ رِ ] (اِخ ) عبداﷲبن مظفربن عبداﷲبن محمد الباهلی . حکیم و ادیب معروف به مغربی .اصلاً از مریه ٔ اندلس...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.