مغربی
نویسه گردانی:
MḠRBY
مغربی . [ م َ رِ ] (اِخ ) محمدبن جعفربن محمدبن علی مغربی مکنی به ابوالفرج وزیر کاتب (متوفی به سال 478 هَ . ق .). المستنصر باﷲ فاطمی به سال 450 وی را به وزارت خود برگماشت و او دو سال و چندماهی در این سمت باقی بود و سپس معزول گردید. در دولت فاطمیان مصر چون وزیری برکنار می شد دیگر هرگز او را به خدمت نمی گماشتند اما مستنصر پس از عزل مغربی از وی خواست که سرپرستی یکی ازدیوانها را برعهده گیرد و او دیوان انشاء را عهده دار گردید و از این تاریخ رسم عدم ارجاع شغل به وزراء پس از عزل ، منسوخ گردید. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 878).
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ )ابن عبدالحمید مغربی . شاعر متوفی در حدود 830 هَ . ق . او راست : الدرة المنظومة. (از معجم المؤلفین ).
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن علی بن جابر بغدادی . ملقب به تقی الدین . ادیب وشاعر بود. اصل او از مغرب است و در بغداد...
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مخلوف طرابلسی مغربی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن مخلوف . رجوع به علی طرابلسی شود.
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) (علی حرازم ...) ابن عربی . براده ٔ مغربی فاسی تیجانی . رجوع به علی حرازم شود.
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن عیاد تستری (شوشتری ) بکری فاسی مغربی . رجوع به علی تستری شود.
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن قاسم بن محمد تجیبی مغربی . مشهور به زقاق و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی زقاق شود.
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی القاسم بن ابراهیم بن علی بن محمد دادسی مغربی . رجوع به علی دادسی شود.
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان بن خطاب مغربی مصری باجی شافعی . ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع ...
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمدبن حسین رباطی مغربی مالکی . مشهور به ابن بری و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ا...
علی مغربی . [ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی مغربی . مشهور به سقاط و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی سقاط شود.