مغمر
نویسه گردانی:
MḠMR
مغمر. [ م ُ غ َم ْ م َ ] (ع ص ) کارها ناآزموده . (مهذب الاسماء) (دهار). ناآزموده . (زمخشری ). ناآزموده کار و بی وقوف . (ناظم الاطباء). ناشی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ثوب مغمر؛ جامه ٔ رنگ کرده به زعفران . || هو مغمر العیش ؛ او کسی است که نمی رسد به عیش مگر اندکی از آن را و گفته شده است غافل از تمام عیش . (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مغمر. [ م ُ غ َم ْ م ِ ] (ع ص ) به سختی و ازدحام اندازنده خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گول . (من...
مقمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) لیل مقمر؛ شبی ماهناک . (مهذب الاسماء). شب ماهتاب . (دهار).شب با قمر. مقمرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد...
مقمر. [ م ُ ق َم ْ م ِ ] (از ع ، ص ) ۞ روشن . تابان . درخشان . نورانی . منور : ور جسم تو از نفس بدین صنعت محکم ماننده ٔ قصری شده پرنور مقمر. ن...