اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مفرح

نویسه گردانی: MFRḤ
مفرح .[ م ُ رَ ] (ع ص ) نیازمند محتاج مغلوب . || آنکه نسب او شناخته نگردد و موالات نکرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کشته که در میان دو ده یا در دشت دوردست یافته شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشته ای که بین دو ده یافته شود و بعضی گویند این کلمه «مُفْرَج » با جیم است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مفرح . [ م ُ رِ ] (ع ص ) شادمانی آورنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به افراح شود.
مفرح . [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ) فرحت دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). شادمانی آورنده . هر چیزی که شادمانی آورد و فرح بخشد و خوشحالی دهد. (ناظم الاطب...
مُفَرَّحِ یاقوت. (ا. مر.). شرابی که با آن اندکی از گرد ساییده شده ٔ انواع گوهرهای گرانبها، مانند یاقوت، مروارید، بسد، عقیق و امثال آنها می آمیختند و م...
گوارش مفرح . [ گ ُ رِ ش ِم ُ ف َرْ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تألیف کندی جهت رفع حزن و تقویت بدن و معده و نیکوکننده ٔ رخسار و بوی دهان و...
مفره . [ م ُ رِه ْ ] (ع ص ) ناقه ٔ بچه ٔ زیرک آور. مُفرِهَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتر بچه ٔ زیرک آور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)...
مفره . [ م ُ ف َ ر رِه ْ ] (ع ص ) رجوع به مدخل قبل شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.