اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مقفل

نویسه گردانی: MQFL
مقفل . [ م ِ ف َ ] (ع ص ) درخت خرمایی که هرچه بار دارد فرو ریزد. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مقفل . [ م ُ ق َف ْ ف َ] (ع ص ) بسته شده و قفل شده . (ناظم الاطباء). قفل کرده .قفل زده و قفل نهاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مقفل . [ م ُ ف َ ] (ع ص ) قفل شده و بسته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در قفل کرده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مقفل الیدین ؛ ب...
مقفل . [ م ُ ق َف ْ ف ِ ] (ع ص ) جلد مقفل ؛ پوست خشک شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقفیل شود.
مغفل . [ م ُ غ َف ْ ف َ ] (ع ص ) نادان و کندذهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه زیرک نباشد. (از اقرب الموارد). گول . غافل . (یادداشت به خط م...
مغفل . [م ُ ف ِ ] (ع ص ) اغفال کننده . بیخبرکننده : حرص صیادی ز صیدی مغفل است می کند او دلبری او بیدل است .مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 291).
مغفل . [ م َ ف َ ] (ع اِ) موی زیر لب و گرداگرد آن . (بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغفلة شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.