مقلوبة.[ م َ ب َ ] (ع ص ) مؤنث مقلوب . رجوع به مقلوب شود.
-
ارض مقلوبة ؛ دیار قوم لوط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| ماده شتر گرفتار بیماری قلاب
۞ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به مقلوب شود. || (اِ) گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). گوش خواه از انسان باشد و یا از حیوان دیگر.(ناظم الاطباء).