مقول
نویسه گردانی:
MQWL
مقول . [م َ ] (ع ص ، اِ) گفته شده . مقوول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گفته شده . (ناظم الاطباء).
- مقول قول ؛ در اصطلاح نحویان ،مفعول قول است . (از اقرب الموارد). مثلاً در عبارت «قال علی (ع ) : الناس نیام واذا ماتوا انتبهوا»، جمله ٔ «الناس نیام و...» مقول قول است .
|| در اصطلاح فلسفه ، محمول . مقول در جواب ماهو یعنی آنچه در مقام سؤال از ماهیت شی ٔ گفته و حمل شود و به عبارت دیگر ذاتیات نوعی و جنسی اشیاء را گویند. (از فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی ). و رجوع به مقولات شود.
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مقول . [ م ِق ْ وَ ] (ع اِ) زبان . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || (ص ) رجل مقول ؛ مردی نیک سخن ....
مقول . [ م ُ ق َوْ وَ ] (ع ص ) بار بار گفته شده . مُقَوَّلَة و گویند کلام مقول وکلمة مقولة. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقولة شود.
مقوول . [ م َ ] (ع ص ) گفته شده . (منتهی الارب ). و رجوع به مقول شود.
مغول . [ م ِغ ْ وَ ] (ع اِ) سیخ کارد که در میان عصا وتازیانه دارند به هندی کپتی یا شمشیری است شبیه مشمل مگر از آن باریکتر و درازتر. (منته...
مغول . [ م ُ ] (اِ) فردی از قوم مغول : همچنان کآنجا مغول حیله دان گفت می جویم کسی از مصریان .مولوی (مثنوی چ خاور ص 150).
مغول . [ م ُ ] (اِخ ) قومی است معروف . (غیاث ) (آنندراج ) ۞ . و رجوع به مدخل بعد شود.
مغول . [ م ُ غُل ْ ] (اِخ ) یکی از اقوام زردپوستی است که اصلاً در قسمتی از آسیای مرکزی و شرقی زندگی می کردند. این قوم از طوایف متعدد مرکب...
ذات مغول . [ ت ُ م ِغ ْ وَ ] (ع ص مرکب ) فرس ذات مغول ؛ اسپ پیشی گیرنده .
مغول آباد. [ م ُ غُل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود که در بخش ابهر شهرستان زنجان است و 263 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
مغول کبیر. [ م ُ غ ُ ل ِ ک َ ] (اِخ ) ۞ عنوانی است که مورخان اروپایی به سلاله ٔ مغولی هند (گورکانیان هند) داده اند. مؤسس این سلسله ظهیر...