 
        
            ملاء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MLAʼ
    
							
    
								
        ملاء. [ م ُ ] (ع  اِ) زکام . (منتهی  الارب ). زکام  و گرانی  که  از امتلا عارض  گردد. (ناظم  الاطباء). زکامی  که  از امتلا عارض  گردد. (از اقرب الموارد).  ||  ج ِ مُلاءَة. (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد). رجوع  به  ملاءة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ملاء. [ م ُل ْ لا ] (از ع ، ص ) بسیار پر یعنی  پر بسیار از علم . مأخوذ از ملؤ، که  به  معنی  پری  است  چنانکه  کُبّار به  معنی  بسیار بزرگ . فارسیان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملاء. [ م ِ ] (ع  ص ، اِ) ج ِ مَلی ٔ. (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء) (ازاقرب  الموارد). رجوع  به  ملی ٔ شود.  ||  ج ِ مَلاَّن  و مَلاَّنة و ملأی  [ ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملاء. [ م َ ] (ع  مص ) پر شدن . (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: آشکارا، برابر مردم (دری) هنجشمان hanjaŝmān (پارتی) اشکره aŝkare (اوستایی)***فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملأ. [ م َل ْءْ ] (ع  مص ) پر کردن . (تاج  المصادربیهقی ) (دهار). پر کردن . مَلاءَة. مِلاءَة. (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (از ناظم  الاطباء...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملأ.[ م َ ل َءْ ] (ع  اِ) جماعتی  از اشراف  مردمان . (دهار). گروه  بزرگان . (ترجمان القرآن ). گروه  اشراف . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملا. [ م َ ]  ۞  (از ع ، ص ) پر : خانه  تهی  ز چیز و ملا از خورندگان آبی  به  ریق  می خورد از ناودان  برف . کمال الدین  اسماعیل .-  ملا شدن  ؛ پر شدن ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملا. [ م ُل ْ لا ] (ص ، اِ) مأخوذ از مولای  تازی   ۞ ، لقب  استاد و معلم  خواه  مرد باشد و یا زن . (ناظم  الاطباء). این  کلمه  را صاحب  تاج العروس  گ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملا. [ م َ ] (ع  اِ) بیابان  دور. (مهذب  الاسماء). دشت  و بیابان . (منتهی  الارب ). دشت . (ناظم  الاطباء). صحرا. (از اقرب  الموارد).  ||  زمین  فراخ ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملا. [ م َ ] (ع  اِ) ج ِ مَلاة. (منتهی  الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل  اقرب  الموارد). رجوع  به  ملاة شود.