اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملحمه

نویسه گردانی: MLḤMH
ملحمه . [ م َ ح َ م َ / م ِ ] (ع اِ) فتنه و جنگ عظیم . (غیاث ). حرب بزرگ . جنگ عظیم . ج ، ملاحم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملحمة : سیف الدوله دررسید و لشکر ابوعلی را در میان گرفتند و جویهای خون در صحرای آن ملحمه براندند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 150).
بردویدی چون کدو فوق همه
کو ترا پای جهاد و ملحمه .

مولوی .


گر تو باشی تنگ دل از ملحمه
تنگ بینی جوّ دنیا را همه .

مولوی .


رنج یک جزوی ز تن رنج همه است
گر دم صلح است یا خودملحمه است .

مولوی .


این قدر خود درس شاگردان ماست
کر و فر ملحمه ٔ ما تا کجاست .

مولوی .


و رجوع به ملحمة شود.
- بی ملحمه ؛ بدون جنگ . بی جدل و ستیزه :
شد سیه روز سیم روی همه
حکم صالح راست شد بی ملحمه .

مولوی .


نک درافتادیم در خندق همه
خسته و کشته ٔ بلا بی ملحمه .

مولوی .


|| جای جنگ عظیم . (غیاث ). حربگاه . رزمگاه . معرکه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ملحمة. [ م َ ح َ م َ ] (ع اِ) فتنه و شورش و حرب بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فتنه و شورش و جنگ بزرگ . ج ، ملاحم . (ناظم الاطباء). وقعه ٔ...
ملحمة. [ م ُ ل َح ْ ح ِ م َ ] (ع ص ) تأنیث ملحم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملحم شود.- ادویه ٔ ملحمة ؛ داروها که گوشت رویاند. (...
ملهمه . [ م ُ هَِم َ ] (ع ص ) تأنیث مُلهِم . الهام دهنده : چو نفس مطمئنه ماهتاب و ملهمه جاسوس نشان مدبر و مقبل ز لوامه ست جاویدان . ناصرخسر...
نفس ملهمه . [ ن َ س ِ م ُهَِ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفسی که ارادات مختلفه از آن در دل راه یابد. (از غیاث اللغات ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.