ملزم
نویسه گردانی:
MLZM
ملزم . [ م ِ زَ ] (ع اِ) نوعی از دست افزار سوزنگر و صیقلی . (صراح ) (از ناظم الاطباء). دو چوب که میان آن به آهن بندند و آن نوعی از دست افزار سوزنگر و صیقل گر است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیچ و منگنه . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ملزم . [ م ُ زَ ] (ع ص ) آنکه بر گردن وی چیزی لازم آید. || مأخوذ از تازی ، مجبور بر کردن کاری و مجبور بر اقرار و مغلوب و محکوم .- ملزم ش...
ملزم . [ م ُ زِ ] (ع ص ) مقنع. مجاب کننده : دلیل ملزم خصم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قانع کننده .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ملذم . [ م ُ ذَ ] (ع ص ) انگیخته شده و ترغیب شده و تحریض شده . (ناظم الاطباء).
ام ملذم . [اُم ْ م ِ م ِ ذَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ام ملدم شود.