اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملعقه

نویسه گردانی: MLʽQH
ملعقه . [ م ِ / م َ ع َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) کفچه ٔ آهنی را گویند و در خراسان ملاقه خوانند ۞ . (برهان ). مأخوذ از تازی ، کمچه و ملاغه و قاشق فلزی و قاشق . (ناظم الاطباء). چمچه و قاشق آهنی . (غیاث ). و رجوع به ملاقه و ماده ٔ قبل شود. || (اصطلاح طب ) نام وزن معینی است از معجونات و عسل چهار مثقال را ملعقه نامند و از دواهای دیگر یک مثقال . و مثقال چهار و نیم ماشه باشد. (غیاث ). صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید : ملعقه از معجون و انگبین چهار مثقال است و از داروها یک مثقال است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رماد را همه اجناس وی قوت جلاست و تجفیف بر تفاوتش اختلاف است و هر جنسی راقوتی دگرگونه است چنانکه ... بعضی جراحتها را فراهم آرد که اندر سینه و شش باشد چون رماد سرطان جویباری و این رماد نیز بر گاز کلب الکلب سود کند چون ده ملعقه از وی بخورند. (الابنیه چ دانشگاه صص 168 - 169).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
ملعقه تراش . [ م ِ / م َ ع َق َ / ق ِ ت َ ] (نف مرکب ) قاشق تراش . (ناظم الاطباء).
این واژه در سنسکریت mallaka بوده و تازی نیست.*** فانکو آدینات 09163657861
ملاقه . [ م َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، چمچه و ملاغه . (ناظم الاطباء). مصحف مَلعَقة. کفچه ٔ طعام . قاشق دراز دسته دار. (یادداشت به ...
ملعقة. [ م ِ ع َ ق َ ] (ع اِ) کفچه ٔ طعام . ج ، ملاعق . (مهذب الاسماء). کفچه . (دهار). کبچه و آنچه به وی لیسند. ج ، ملاعق . (آنندراج ) (از اقرب ...
ملاغه . [ م َ غ َ / غ ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از ملعقه ٔ تازی ، چمچه . (ناظم الاطباء). مصحف ملعقه ، قاشق چوبین بزرگ که بدان سکنجبین و دیگر شربته...
ملاقح . [ م َق ِ ] (ع ص ، اِ) بادها که آبستن گرداند درخت را. ملقحة [ م ُ ق ِ ح َ / م ِ ق َ ح َ ] یکی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع ...
مالاگا (به اسپانیایی: Málaga) شهری در بخش خود مختار اندلس در جنوب کشور اسپانیا مرکز شهرستانی به همین نام. با جمعیت ۵۶۱۲۵۰ خود در سال ۲۰۰۷ ششمین ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.