 
        
            ملک 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MLK 
    
							
    
								
        ملک . [ م ِ ](ع  اِ) ملک  [ م ُ / م ِ ] . رجوع  به  همین  کلمه  شود.
-  ملک  یمین  ؛ (اصطلاح  فقه ) به  معنی  کنیز و غلام  چه  یمین  در لغت  به  معنی  غلبه  است  و غلام  و کنیز از غلبه ٔ اسلام  می آیند... مجازاً غلام  و کنیز زرخرید رانیز ملک  یمین  گویند. (غیاث ) (آنندراج ). عبد. اَمَة.(یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا).
||  (اصطلاح  منطق ) یکی  از مقولات  عشرو آن  هیأتی  است  که  حاصل  شود هرچیزی  را به  سبب  نسبت چیزی  که  محیط باشد بدو و منتقل  شود به  انتقال  او. (نفایس  الفنون ). هیأتی  است  عارض  بر شی ٔ به  سبب  چیزی  که  محیط بدان  است  و به  انتقال  آن  منتقل  شود و آن  را جِدَه  و قنیه  نیز نامند. (از کشاف  اصطلاحات  الفنون ). یکی  از مقولات  نه گانه ٔ عرض  است  و هیأتی  است  حاصل  برای  جسم  به  سبب  احاطه ٔ جسمی  دیگر که  منتقل  شود به  انتقال  جسم  محاط مانند هیأتی  که  حاصل  می شود برای  جسم  به سبب  تقمص  و تعمم . (از فرهنگ  علوم  عقلی  سجادی ). و رجوع  به  جده  و کشاف  اصطلاحات  الفنون  شود.  ||  (اصطلاح  فقه ) در اصطلاح  فقها ملک  بر چهار قسم  است : 1- ملک  عین . 2- ملک  منفعت . 3- ملک  انتفاع . 4- ملک  ملک  که  ملک  ان  یملک  باشد. (از فرهنگ  علوم  عقلی  سجادی ). و رجوع  به  همین  مأخذ شود.  ||  راه  راست . (غیاث ) (آنندراج ).  ||  هیأتی  که  از جامه پوشی  حاصل  شود و گاهی  مجازاً به  معنی  جامه  آید. (غیاث ) (آنندراج ).  ||  (مص ) مالک  چیزی  شدن . (غیاث ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ملک زادگی . [ م َ ل ِ دَ / دِ ] (حامص  مرکب ) حالت  و چگونگی  ملک زاده . شاهزادگی . (از یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک دیدار. [ م َ ل َ ] (ص  مرکب ) فرشته رو. فرشته سیما. آنکه  چهره ای  چون  فرشته  دارد. زیباروی  : فلک قدر ملک دیدار گردون فر دریادل جهان آرای  ملک ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک حسینی . [ م َ ل ِ ح ُ س ِ ] (ص  نسبی ، اِ مرکب ) یکی  از گوشه های  دستگاه  نواست . (فرهنگ  فارسی  معین ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک حسینی . [ م َ ل ِ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  حاجی آباد ایزدخواست  که  در بخش  داراب  شهرستان  فسا واقع است  و 198 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک حیدری . [ م َ ل ِ ح َ دَ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  شهرکی  است  که  در بخش  شیب آب  شهرستان  زابل  واقع است  و 1146 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغراف...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک خطابی . [ م َ ل ِ خ َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  خالصه  است  که  در بخش  مرکزی  شهرستان  کرمانشاهان  واقع است  و 172 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک  جهان . [ م ُ ج َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  شاندرمن  است  که  در بخش  ماسال  شاندرمن  شهرستان  طوالش  واقع است  و 217 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک الهند. [ م َ ل ِ کُل ْ هَِ ] (ع  اِ مرکب ) پادشاه  هندوستان . (یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا) : چون  ملک الهند است  آن  دیدگانش گردش  بر، خادم هندو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک انگیز. [ م ُ اَ ] (نف  مرکب ) ملک آور. پیروزی رسان . ملک رسان  : به  پیروزی ّ و بهروزی  همی  زی  با دل افروزی به  دولتهای  ملک انگیز و بخت آویز اخ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک پروری .[ م ُ پ َ وَ ] (حامص  مرکب ) حالت  و چگونگی  ملک پرور. مملکتداری . کشورداری  توأم  با حسن  تدبیر : از رحم  عروس  بخت  این  حرم  حلال  رانو...