ملک طبع. [ م َ ل َ طَ ] (ص  مرکب )که  سرشتی  چون  فرشتگان  دارد. فرشته نهاد 
: آن  ملک رسم  و ملک طبع و ملک خو که  بدو
هر زمان زنده  شود نام  ملک  نوشروان . 
فرخی .
نکو باشد بهار امسال  و از وی 
صفات  خواجه  بهتر می نماید
زمین حلمی  زمان حکمی  ملک طبع
که  صبح  از رای  انور می نماید.
جمال الدین  عبدالرزاق  (دیوان  چ  وحیددستگردی  ص  
131).
دل  ملک طبع است  قوت  او ز بویی  داده ام 
جان  پری وار است  خوردش  استخوان  آورده ام .
خاقانی .