گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ملکة نویسه گردانی: MLK ملکة. [ م ِ ک ِ / م َ ک َ ] ۞ (ع اِ) هر چیز که در قبضه ٔ تصرف کسی باشد و مالک آن بود. (ناظم الاطباء): هذا ملکة یمینی ؛ این ملک رقبه ٔ من است . (منتهی الارب ). هو ملکة یمینی ؛ من مالک آن و توانا بر آن هستم . (از اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی ملکة ملکة. [ م َ ل َ ک َ ] (ع مص ) مَلک . مِلک . مُلک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و رجوع به ملک شود. || (اِ) بند... ملکة ملکة. [م ُ ل ُ ک َ ] (ع اِ) دست و پای اسب . (ناظم الاطباء). ملکة ملکة. [ م ُ ک ِ / م َ ک َ ] (ع اِ) پادشاهی . (دهار). مُلک . (المنجد). رجوع به ملکت شود. ملکة ملکة. [ م َ ل ِ ک َ ] (ع اِ) زنی که پادشاه باشد. (ناظم الاطباء). مؤنث مَلِک . (از محیط المحیط). || زن پادشاه . مؤنث ملک . (ناظم الاطباء).... ملکه ملکه . [ م َ ل ِ ک َ / ک ِ ] ۞ (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، زنی که پادشاه باشد. (ناظم الاطباء). زن که شاه باشد. زن که سلطنت کند. زنی که ... ملکه ملکه . [ م َ ل َ / ل ِ ک َ ] (ع اِ) قوت حصول شی ٔ در ذهن و قدرت کردن کاری که متمکن گرددبه طبیعت کسی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، ... ملکه ملکه (برای آدم): همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی زیبای کردی است: شاژَن. ملکه (برای زنبور): شاهَنگ (دری).*** فانکو آدینات 09163657861 دام ملکه دام ملکه . [ م َ م ُ ک ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) پادشاهی او بردوام و پاینده باد : آنچه خداوند دام ملکه فرموده عین صوابست . (گلستان )... عدم ملکه عدم ملکه . [ ع َ دَ م ِ م َ ل َ ک َ / ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام تقابل است یعنی عدم آنچه در شأنش وجود است و به عبارت دیگ... عدم و ملکه عدم و ملکه . [ ع َ دَ وَ م َ ل َ ک َ / ک ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عدم ملکه . رجوع به عدم ملکه شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود