اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملو

نویسه گردانی: MLW
ملو. [ م َل ْ ل ُوْ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین جام که در بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع است و 178 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ملو. [ م َ ل ْ وْ ](ع مص ) سخت سیر کردن و دویدن و تیزرفتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ملو. [ ] (اِخ ) سومین از عادلشاهیان در بیجاپور در 941 هَ . ق . (از طبقات سلاطین اسلام ص 291). و رجوع به همین مأخذ شود.
کتل ملو. [ ک ُ ت َ م َ ] (اِخ ) از گردنه های صعب واقع در سلسله کوههای جنوبی میان شیراز و خلیج فارس . (جغرافیای غرب ایران ص 32).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کلاته ملو. [ ک َ ت ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران است که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
کلاته ملو. [ ک َ ت ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دوغائی است که در بخش شهرستان قوچان واقع است و 275 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
مل و مردنی . [ م ِ ل ُ م ُ دَ ] (ص مرکب ) آدم ضعیف و رنجور. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.