اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملوث

نویسه گردانی: MLWṮ
ملوث . [ م ُ ل َوْ وَ ] (ع ص ) آلوده . (غیاث ) (آنندراج ). آلوده شده . آلوده به پلیدی . (از ناظم الاطباء).
- ملوث ساختن ؛ ملوث کردن : آنچه در آن موضوع ماند، به هرگونه قاذورات و پلیدیها ملوث و مکدر ساختند. (ظفرنامه ٔ یزدی ). و رجوع به ترکیب ملوث کردن شود.
- ملوث شدن ؛ آلوده شدن .
- ملوث کردن ؛ آلوده کردن . (ناظم الاطباء). آلودن : و به لوث خبث باطن و آلودگی خیانت شهوت ملوث و ملطخ کردم . (سندبادنامه ص 71).
- ملوث گردانیدن ؛ ملوث کردن : جمال صیانت به خال خیانت ملوث گردانیدی . (سندبادنامه ص 70). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| تیره کرده (آب ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ملوث . [ م ِل ْ وَ ] (ع ص ) مرد شریف . (منتهی الارب ). مرد بزرگ قدر شریف . (ناظم الاطباء). سید شریف . مَلاث . ج ، ملاوث و ملاوثة. (اقرب الموارد).
ملوس . [ م َ ] ۞ (ص ) قشنگ و ظریف و خوشگل . (ناظم الاطباء). مطبوع . دلپذیر. تو دل برو. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). در تداول عامه ، ...
ملوس . [ م َ ] (ع ص ) شتر نیکوروش پیشی گیرنده به هر راه که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
ملوس . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَلَس . (ذیل اقرب الموارد). رجوع به ملس شود.
ملوص . [ م ُ ل َوْ وَ ] (ع اِ) فالوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.