ملی
نویسه گردانی:
MLY
ملی . [ ] (اِخ ) چهارشهر است [ در هندوستان ] بر کران دریا و هر چهار شهر را ملی خوانند و پادشایی بلهرای است و از آنجا دارنیزه و پلپل خیزد. (حدود العالم چ دانشگاه ص 66).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ملی . [ م ِل ْ لی ] (ص نسبی ) منسوب به ملت و آنچه که در ید و اختیار ملت است و گاهی توسعاً در زبان فارسی دولتی را نیز به سبب وابستگی دو...
ملی . [ م ُل ْ لا] (ع ص ) کوماج پخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ملی . [ م َ لی ی ] (ع اِ) ساعت دراز از روز. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). ساعت دراز از روز و گویند: مضی ملی من النهار؛ ای ساعة طویلة. (نا...
ملی . [ م َ ] (ع ص ) مخفف مَلی ٔ. توانگر. بادستگاه . (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر). قادر. مالدار. باتمکن : چون که نباشی به کار ای...
ملی . [ م ِل ْ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران است که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 412 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
ملی ٔ. [ م َ ] ۞ (ع ص ) توانگر. (مهذب الاسماء) (غیاث ). توانگر و مالدار یا مالدار نیکومعامله . ج ، مِلاء، مُلَآء،اَملِئاء. (منتهی الارب ) (آنندرا...
به ضم "م" و تشدید "ل"، در گویش هرات به معنی ترب، به تربچه نیز "ملی گک" میگویند.
میهنی، زادبـُنی
ملت = مردم، زادبــُن
ملی = میهنی، زادبـُنی
ملی = مُلی= مُ =لِ=ی= دانستین فیموزیس کیری بریده نشده پوست سری کیر را پوشیده باشد در هنگام شخ بودن از درون پوست بیرون نیاید
رگ میهنی، رگ میهندوستی
erq e melli