اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مملو

نویسه گردانی: MMLW
مملو. [ م َ ل ُوو ] ۞ (از ع ، ص ) پر کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پر و پر کرده شده . ممتلی . لبالب . (از ناظم الاطباء). مشحون .انباشته . مُؤَمَّت . آکنده . ممتلی . غاص :
جان و دل اعدات چو دو کفه ٔ میزان
مملو شده از سنگ غم و بار تلوم .

سوزنی .


خری سرش ز خرد چون کدوی بی دانه
خری شکم ز کدو دانه چون کدو مملو.

سوزنی .


|| محشو. (یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
مملوء. [ م َ ] (ع ص ) پر کرده شده . || بیمار و رنجور از پری معده . || گرفتار زکام . (ناظم الاطباء). زکام زده . (منتهی الارب ) . زکام کرده . (...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.