اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

من

نویسه گردانی: MN
من . [ م ِ] (اِخ ) ۞ رودی در فرانسه و یکی از شاخه های لوار است که آنژر ۞ را مشروب می سازد و 10 کیلومتر طول دارد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عنوان کمپین کارآفرنیان خیر و نیکوکاری است که تلاش می کند از طریق توانمندسازی افراد کم توان با بهره هوشی مرزی امکان حضور و مشارکت مستقل آنان را در خانو...
فرداس من . [ فْرَ / ف ِ رَ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از سپاهیان زمان اسکندر بود که به خواست او در دسته ٔ قراولان مخصوص (آژما) داخل شده بود و انتخ...
من یزید. [ م َی َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) ۞ مخفف «هل من یزید»؛ یعنی آیا کسی هست که زیاده کند. (آنندراج ). || (اِ مرکب ) نوعی از ...
من جانب .[ م ِ نِب ْ ] (ع حرف جر + اسم ) ۞ از جانب . از سوی . از پیش . (از ناظم الاطباء).- من جانب اﷲ ؛ از پیش خدا. (ناظم الاطباء): من جانب...
من درآری . [ م َ دَ ] (ص مرکب ) رجوع به من درآوردی شود.
من حیث هو {م ِ ح َ ث ُ ه ُ و َ } (ع ق مرکب ) او به تنهائى؛// حَیْثُ : [ حیث ]: ظرف مکان و مبنى بر ضم است ؛ « حَیْثُ انَّ »: براى اینکه « مِنْ حَیْثُ...
من ئه لوار. [ م ِ ءِ ] (اِخ ) ۞ ایالت چهل و نهم فرانسه که مرکز آن آنژر ۞ و شهرهای عمده ٔ آن شوله ۞ و سومور ۞ وسگره ۞ می باشد. این ...
من درآورده . [ م َدَ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) رجوع به من درآوردی شود.
من درآوردی . [ م َ دَ وَ / وُ ] (ص مرکب ) چیز من عندی . حرفی یا مطلبی یا کاری که انسان از خود دربیاورد (غالباًاین صفت موقعی استعمال می شود که...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۰ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.