اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منارة

نویسه گردانی: MNAR
منارة. [ م َ رَ ] (ع اِ) چراغ پایه . ج ، مناور، منارات . (مهذب الاسماء). چراغ پای . (ملخص اللغات ). روشنی جای و چراغ پایه و جای اذان گفتن . ج ، مناور، منائر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). موضع نور و ازآن است مناره ٔ کشتیها و چراغدان و مِئْذَنة. ج ، مناور، منائر. (از اقرب الموارد). رجوع به مناره شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
منارة. [ م َ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است در اندلس به نزدیک شذونة از مرزهای سرقسطه . (از معجم البلدان ). رجوع به الحلل السندسیة شود.
مناره . [ م َ رَ / رِ ] ۞ (از ع ، اِ) منارو جوتره . و فنار. (ناظم الاطباء). نشان که در راه ازسنگ و خشت برپا کنند و در اصل لغت به معنی چراغ...
مناره . [ م َ رَ ] (اِخ ) در بیت زیر از خاقانی ظاهراً همان منارةالقرون است که یاقوت در معجم البلدان شرحی درباره ٔ آن دارد : رانده از رحبه د...
مناره از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد قطب منار دهلی نمایی از مناره حرم حضرت زینب دختر امام علی(ع) در دمشق مناره دارالضیافه اصفهان محتویا...
مناره .ماذنه .صومعه هر یک ریشه در جنبه های کاملا متفاوت عملکرد ساختمان دارند. مناره:...
چل مناره . [ چ ِ م َ رِ ] (اِخ ) عبارت از تخت سلیمان علیه السلام است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). تخت سلیمان ، در فارس . (از ناظم ال...
چهل مناره . [ چ ِ هَِ م َ رَ ] (اِخ ) چهل منار. نام سابق تخت جمشید. (فرهنگ ایران باستان ص 130) : سیلی از چهل مناره در برگیر.سعدی (صاحبیه ).
پل مناره دار. [ پ ُ ل ِ م َ رَ ] (اِخ ) نام پلی به حوالی هرات . (حبیب السیر چ طهران اختتام ص 397).
مناره ٔ اسکندریه . [ م َ رَ / رِ ی ِ اِ ک َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) ۞ یکی از عجایب سبعه ٔ دنیای قدیم ، فانوس دریایی اسکندریه . و رجوع به اسکندریه...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.