مناعت . [ م َ ع َ ] (ع اِمص ) عزت و عزت نفس و متانت . (ناظم الاطباء). عزت نفس داشتن . علو طبع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناعة. رجوع به مناعة شود. || بزرگ منشی . (ناظم الاطباء)
: چونکه به من بنگری ز کبر و مناعت
من چه کنم گر ترا ضیاع و عقار است .
ناصرخسرو.
|| استوار شدن جای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). استحکام . استواری
: به وثوق حصانت قلاع و مناعت بقاع خویش جواب ابوعلی بازدادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
1 تهران ص
338). به وثوق مناعت قلعه و حصانت حصن ... عزم مصمم کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص
417). با حصانت معاقل و مناعت منازل آن از کنار آب بصره تا سواحل هند... منتظم شد. (المعجم چ دانشگاه ص
18). رجوع به مناعة شود.