مند
نویسه گردانی:
MND
مند. [ م َ ] (اِ) نام نوعی از عنبر بود که سیاه و گران بود. (فرهنگ جهانگیری ).نام نوعی از عنبر است و آن سیاه و سنگین و گران می باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ... در قرابادینها یافته نشد و سراج اللغات گوید: «و بعضی به معنی نوعی از عنبر سیاه و گران قیمت نیز نوشته اند و ظاهراً به «مید» به یای مجهول که نوعی از عطریات است واز گربه ٔ زباد حاصل می شود اشتباه کرده اند و حال آنکه بدین معنی هم هندی است نه فارسی ». (فرهنگ نظام ).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
فروزه مند. [ ف ُ زِ م َ ] (ص مرکب ) موصوف را در فارسی فروزه مند نامند، یعنی صاحب حقیقت . (انجمن آرا) (آنندراج از فرهنگ دساتیر). برساخت فرقه ٔ...
عقیده مند. [ ع َ دَ / دِم َ ] (ص مرکب ) صاحب عقیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
علاقه مند. [ ع َ /ع ِ ق َ / ق ِ م َ ] (ص مرکب ) محب دوستار. خواستار. به دل دوست دارنده . دارای علاقه . علاقه دار. || مرتبط. (ناظم الاطباء). |...
اقبال مند. [ اِ م َ ] (ص مرکب ) صاحب اقبال . (ناظم الاطباء). بختیار.
سلیقه مند. [ س َ ق َ / ق ِ م َ ] (ص مرکب ) خوش طبع. خوش وضع. دارای خصلت و سیرت نیک و خوشمزه . (ناظم الاطباء).
وسوسه مند. [ وَس ْ وَ س َ / س ِ م َ ] (ص مرکب ) دارای وسوسه . (فرهنگ فارسی معین ) : چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم گه از این سوی ...
اندیشه مند. [ اَ ش َ / ش ِ م َ ] (ص مرکب ) [ =اندیشمند ] متفکر. آنکه در فکر فرو رود : این درشت است و غلیظ و ناپسندلیک بندیش ای زن اندیشه مند...
پیروزی مند. [ م َ ] (ص مرکب ) صاحب پیروزی .
فیروزی مند. [ م َ ] (ص مرکب ) پیروزی مند. (فرهنگ فارسی معین ). صاحب پیروزی . فیروزمند. رجوع به فیروزمند شود.