مند
نویسه گردانی:
MND
مند. [ م ُ ] (اِخ ) رودی است در جنوب ایران که از رودهای مهم حوضه ٔخلیج فارس محسوب می گردد. دارای دو شعبه ٔ مهم است : یکی از کوههای برفی واقع در شمال غربی شیراز سرچشمه گرفته موسوم به «قراقاچ » و دیگری از کوه بزپار جاری شده در «پسی رودک » به آن متصل می گردد و رودهای دیگر مانند شوررود و غیره به آن ملحق شده در شمال زیارت وارد دریا می شود. شعبه ٔ اصلی این رود یعنی قراقاچ دارای پیچ و خم زیاد و آبشارهای متعددی است که از کوههای ساحلی گذشته در موقع ذوب برفها رسوب زیاد با خود به دریا می برد. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 74 و 79).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
فروزه مند. [ ف ُ زِ م َ ] (ص مرکب ) موصوف را در فارسی فروزه مند نامند، یعنی صاحب حقیقت . (انجمن آرا) (آنندراج از فرهنگ دساتیر). برساخت فرقه ٔ...
عقیده مند. [ ع َ دَ / دِم َ ] (ص مرکب ) صاحب عقیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
علاقه مند. [ ع َ /ع ِ ق َ / ق ِ م َ ] (ص مرکب ) محب دوستار. خواستار. به دل دوست دارنده . دارای علاقه . علاقه دار. || مرتبط. (ناظم الاطباء). |...
اقبال مند. [ اِ م َ ] (ص مرکب ) صاحب اقبال . (ناظم الاطباء). بختیار.
سلیقه مند. [ س َ ق َ / ق ِ م َ ] (ص مرکب ) خوش طبع. خوش وضع. دارای خصلت و سیرت نیک و خوشمزه . (ناظم الاطباء).
وسوسه مند. [ وَس ْ وَ س َ / س ِ م َ ] (ص مرکب ) دارای وسوسه . (فرهنگ فارسی معین ) : چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم گه از این سوی ...
اندیشه مند. [ اَ ش َ / ش ِ م َ ] (ص مرکب ) [ =اندیشمند ] متفکر. آنکه در فکر فرو رود : این درشت است و غلیظ و ناپسندلیک بندیش ای زن اندیشه مند...
پیروزی مند. [ م َ ] (ص مرکب ) صاحب پیروزی .
فیروزی مند. [ م َ ] (ص مرکب ) پیروزی مند. (فرهنگ فارسی معین ). صاحب پیروزی . فیروزمند. رجوع به فیروزمند شود.