منشع
نویسه گردانی:
MNŠʽ
منشع. [ م ُ ش َع ع ] (ع ص ) گرگ غارت آورنده در گوسفندان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انشعاع شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
منشع. [ م ِ ش َ ] (ع اِ) دارودان که بدان دارو در بینی ریزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مِنشعة شود.
منشع. [ م َ ش َ ] (ع مص ) نشع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به نشع شود.
منشا. [ م َ ] (ع اِ) منشاء : چرا پس چون هوا کو را به قهر از سوی آب آردبه ساعت باز بگریزد به سوی مولد و منشا. ناصرخسرو.به هیچ نوع گناهی د...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آفراک āfrāk (مانوی: āfrāh) بونیش buniŝ (مانوی: buniŝt) مایگ māyag (مانوی) ***فانکو آدینات 09163657861
منشاء. [ م َ ش َءْ ] (ع اِ) محل نشأت و گویند: مولدی و منشی ٔ فی بنی فلان . (از اقرب الموارد). زیستنگاه . جایی که مردم بدانجا نشو و نما کنند. ...
منشاء. [ م ُ ش َءْ ] (ع ص ) بلند و تیز از علم وسنگ توده ٔ راه که هر دو علامت راه باشد. (منتهی الارب ). بلند و تیز از علمها و سنگ توده ها که در...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها این است:
چانْدْرا chãndrã (سنسکریت)