اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منظری

نویسه گردانی: MNẒRY
منظری . [ م َ ظَ ری ی ] (ع ص ) نیکومنظر. (منتهی الارب ): رجل منظری ؛ مرد خوش روی و نیکومنظر. (ناظم الاطباء). منظرانی . (اقرب الموارد). رجوع به منظرانی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خوش منظری . [ خوَش ْ / خُش ْ م َظَ ] (حامص مرکب ) خوب دیداری . خوشنمایی : نشنیده ام اندر ختن بر صورتی چندین فتن هرگز نباشد در چمن سروی بدین خ...
نیک منظری . [ م َ ظَ ] (حامص مرکب ) خوب روئی . نیک منظر بودن : او را نظیر نبود در نیک مخبری او را شبیه نبود در نیک منظری .فرخی .
کریه منظری . [ ک َ م َ ظَ ] (حامص مرکب ) زشت صورتی . بدقیافگی . ناخوش دیداری . کراهت منظر.
حافظ منذری . [ ف ِ ظِ م ُ ذَ ] (اِخ ) رجوع به عبدالعظیم منذری شود.
علی منذری . [ ع َ ی ِ م ُ ذَ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی منذری . فقیه و متکلم بود و مدتی امر قضاء زنگبار را بر عهده داشت و در سال 1344 هَ . ق . ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.