اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منعل

نویسه گردانی: MNʽL
منعل . [ م َ ع َ ] (ع ص ، اِ) زمین درشت ، اسم است آن را و صفت . (منتهی الارب ). زمین درشت و گویند نزلنا منعلاً و ارضاً منعلاً. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
منعل . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) فرس منعل ؛ اسب سخت سم . || فرس منعل ید کذا و رجل کذا او الیدین او الرجلین ؛ اسب که میان سم و رسغ آن سپیدی باش...
منعل . [ م ُ ع ِ / م ُ ن َع ْ ع ِ ] (ع ص ) نعل بند. (مهذب الاسماء). آنکه ستور را نعل میکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)....
منعل . [ م ُ ن َع ْ ع َ ](ع ص ) ستور نعل کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تنعیل شود. || آنچه به شکل ...
منعل . [ م ُ ع َ / م ُن َع ْ ع َ ] (ع ص ) جوراب منعل و منعل ؛ جورابی که بر کف آن چرم یا پوست دوخته باشند. (از اقرب الموارد).
علی منعل . [ ع َ ی ِ م ُ ن َع ْ ع ِ ] (اِخ ) ابن حیدربن علی منعل قمی . ملقب به نورالدین . از علمای قرن دهم هَ . ق . رجوع به علی قمی شود.
عین منعل . [ ع َ ن ِ م ُ ن َع ْ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح خطاطان ، عین منعل یا عین نعلی ، عین اول است که بدینگونه «عَ » نوشته ...
منال . [ م َ ] (ع اِ) جای یافتن چیزی . (غیاث ). || (مص ) نیل . یافتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در عربی مصدر است و به معنی یافتن و به...
منال . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان و بخش قیروکارزین که در شهرستان فیروزآباد فارس واقع است و در حدود 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
مِنال در گویش رودباری به معنای مُژه چشم است
مال و منال از ریشه عربی و بیشتر متداول در کردستان است و بیشتر در احوال پرسی ها استفاده میشود. مال، هر چیزی است که در تملک کسی باشد و منال به معنی اهل ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.