منقش
نویسه گردانی:
MNQŠ
منقش . [ م ُ ن َق ْ ق ِ ] (ع ص ) آنکه می نگارد و آنکه نگار می کند و آنکه کنده کاری می کند. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
منقش . [ م ُ ن َق ْ ق َ ] (ع ص ) نگاشته و نگار کرده . (آنندراج ). نقش کرده شده و نگارکرده شده و دارای نقش و نگار و دارای تصاویر و رنگهای گوناگو...
منقش . [ م ِ ق َ ] (ع اِ) موی کن که آهن باشد که بدان خار برکنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). منقاش وابزار آهنی که بدان موی برکنند. (ناظم ا...
بسته. [ ب َ ت َ ] (ا.). حریر منقش باشد که در استرآباد و گرگان سازند و آن چنانست که حریر را در تخته ای شبکه دار بندند و اقسام رنگ بر سوراخهای شبکه ریزن...