منهوش
نویسه گردانی:
MNHWŠ
منهوش . [ م َ ] (ع ص ) مرد مشقت کشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ): رجل منهوش ؛ مرد مشقت کشیده . (ناظم الاطباء). مرد رنج دیده ٔ لاغر. یقال رجل منهوش . کم گوشت از مردان . (از اقرب الموارد). || رجل منهوش القدمین ؛ مرد کم گوشت پای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مدخل قبل شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
منحوش . ۞ [ م ُ ح َ وِ ] (ع ص ) ترنجیده و منقبض گردنده . (آنندراج ). || هراسیده و ترسیده و گریزان و رمیده . (ناظم الاطباء).
منحوش . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان آب است که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ...