اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مؤبد

نویسه گردانی: MWBD
مؤبد. [ م ُ ءَب ْ ب َ ] (ع ص ) همیشه و جاوید و سرمد و پایدار و ابدی . (ناظم الاطباء). به معنی همیشه است مأخوذ از ابد. (از غیاث ). ابدی . جاوید. جاودان . جاویدان . جاودانه . همیشه . لایزال . (یادداشت مؤلف ) :
باش همیشه ندیم بخت مساعد
باش همیشه قرین ملک مؤبد.

منوچهری .


سزد که عید کنم در جهان به فر رشید
که نظم و نثرش عید مؤبد است مرا.

خاقانی .


در ترقی درجات معالی و استجماع مآثر حمیده مؤبد و مخلد باد. (سندبادنامه ص 256). با تو عهدی مؤکد و پیمانی مؤبد بستیم . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 251).
- مؤبد و مخلد گردانیدن ؛ ابدی ساختن . جاودانه کردن . جاودانی ساختن : اسم و صیت نوبت میمون ... بر امتداد ایام مؤبد و مخلد گردانید. (کلیله و دمنه ). ذکر ایشان بر صفحه ٔ ایام نگاشت و داغ ایشان بر پیشانی روزگار نهاد و نام ایشان را تا ابد مؤبد و مخلد گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
- جاوید و مؤبد گردانیدن ؛ مؤبد و مخلد گردانیدن . جاودانی و ابدی ساختن : صیت نیک بندگی من ، ملک را جاوید و مؤبد گردانید. (کلیله و دمنه ).
- حبس مؤبد ؛ حبس ابد. حبس ابدی . (یادداشت مؤلف ). برای همیشه زندانی بودن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
موبد. [ ب َ ] ۞ (اِ) صاحب دیر آتش پرستان باشد. (برهان ) ۞ . موبذ. ج ، موابذة. رئیس دینی زرتشتیان . رئیس روحانی زرتشتی . رئیس مغها. اصل کلمه ...
موبد. [ ب َ ] (اِخ ) شاه موبد.نام شوهر ویسه . (ناظم الاطباء). نام شوهر ویسه است که رامین برادر او عاشق او بود. (برهان ) : چنان آمد که روزی ...
موبدان موبد. [ ب َ ب َ] (اِ مرکب ) موبد موبدان . رئیس موبدان . دارنده ٔ عالیترین مقام روحانی در دین زرتشتی . (از یادداشت مؤلف ). قاضی القضاة م...
شه موبد. [ ش َه ْب َ ] (اِخ ) شاه موبد. پادشاه افسانه یی ایران و یکی از اشخاص منظومه ٔ ویس و رامین . (فرهنگ فارسی معین ).
شه موبد. [ ش َه ْ ب َ ] (اِخ ) (قلعه ٔ شه موبد یا شاه موبد) قلعه ای در شیراز قدیم : و اندر وی [ در شیراز ] یکی قهندز است قدیم سخت استوار و آنر...
اماد موبد. [ اَ دِ ب َ ] (اِخ ) نام موبدی از زرتشتیان معاصر اسحاق بن الندیم صاحب الفهرست . رجوع به الفهرست چ قاهره ص 20 و سبک شناسی ج 1 ص ...
ابدی ـ وزن مفعّل از کلمه ابد ـ ماندگار ـ أن که تا بی نهایت بماند
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
موبد ایرانی . [ ب َ دِ ] (اِخ ) از گویندگان فارسی زبان بودو در هندوستان به سیاحت پرداخت . بیت زیر از اوست :از دیر و کعبه حاجت من گر روا شدی چ...
موبد کشمیری . [ ب َ دِ ک َ ] (اِخ ) از گویندگان قرن دوازدهم هجری کشمیر بود و به سال 1172 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ) (از فرهنگ ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
فرناز
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
0
0

خیلی بد بود


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.