اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مؤخر

نویسه گردانی: MWḴR
مؤخر. [ م ُ ءَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) مبنیاً للفاعل ، سپس گذارنده ٔ چیزها و نهنده ٔ آنها بجای آنها و این از صفات باری تعالی است . (منتهی الارب ). فراپس دارنده . (مهذب الاسماء). سپس گذارنده ٔ چیزها و نهنده ٔ هر چیز به جایش و این از صفات باری تعالی جل شأنه می باشد. (ناظم الاطباء)(آنندراج ). || (اِ) موخرالعین ؛ دنباله ٔ چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مؤخرالرحل ؛ دنباله ٔ پالان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مؤخر. [ م ُءْ خ َ ] (ع اِ) مُؤْخِر. مؤخرة. رجوع به مؤخِر شود.
مؤخر. [ م ُءْ خ ِ ] (ع اِ) مُؤْخَر. گوشه ٔ چشم به طرف گوش . (غیاث ) (آنندراج ).- مؤخرالعین ؛ دنباله ٔ چشم . (ناظم الاطباء). گویند: نظر الیه ...
مؤخر. [ م ُ ءَخ ْ خ َ ] (ع ص ) مبنیاً للمفعول ، سپس چیزی . خلاف مقدم . گویند: ضرب مقدم رأسه و مؤخر رأسه . (منتهی الارب ). مؤخر [ م ُ ءَ خ خ...
فرغ مؤخر. [ ف َ غ ِ م ُ ءَخ ْ خ َ ] (اِخ ) رجوع به فرغ و فرغ الدلو شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.