موسر
نویسه گردانی:
MWSR
موسر. [ س ِ ] (ع ص ) توانگر و فراخ دست . ج ، میاسر، موسرون . (منتهی الارب ، ماده ٔ ی س ر) (ناظم الاطباء). توانگر. (آنندراج ) (دهار). فراخ روزی . مقابل معسر. (یادداشت مؤلف ). موسع. ج ، موسرون . (مهذب الاسماء). || میانه حال . (یادداشت مؤلف ). || آن زن که آسان زاید. (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مؤسر. [ م ُ ءَس ْ س ِ ] (ع ص ) آنکه می بندد و اسیر می کند. || آنکه شکنجه می کند اسیر را. (ناظم الاطباء).
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کارساز، کارگر (دری) نوژنده nužande (خراسانی)***فانکو آدینات 09163657861
مؤثر. [ م ُ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأثیر. گذارنده ٔ اثر و نشان . (از منتهی الارب ). اثر و نشان گذارنده . (آنندراج ). اثرکننده و در چی...
مؤثر. [ م ُ ءَث ْ ث َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تأثیر. اثر کرده شده . قبول اثر و نشان نموده . (ناظم الاطباء). رجوع به تأثیر شود.
مؤثر.[ م ُءْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ایثار. (از منتهی الارب ). رجوع به ایثار شود. (از منتهی الارب ، ماده ٔ اث ر). برگزیننده . (ناظم الاطباء...