اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

موشی

نویسه گردانی: MWŠY
موشی . (اِخ ) دهی است از بخش پشت آباد شهرستان زابل واقع در 21 هزارگزی شمال باختری بنجار با 347 تن جمعیت . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
موشی . (ص نسبی ) منسوب به موش . آنچه به موش نسبت دارد و مربوط است . (از یادداشت مؤلف ).- چراغ موشی ؛ چراغی است کم نور و ضعیف شعله که ا...
موشی . [ م َ شی ی ] (ع ص ) موشی [ م ُ وَش ْ شا ] .نگارین : ثوب موشی ؛ جامه ٔ نگارین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). وشی کرده . آ...
موشی . [ م ُ وَش ْ شا ] (ع ص ) مَوشی ّ. جامه ٔ بسیارنگار. (از منتهی الارب ). به نگار. نگارین . (یادداشت مؤلف ). پیرایه بسته . (دهار). ثوب موشی ؛...
چاه موشی . (اِخ ) دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر که در 24 هزارگزی شمال باختر برازجان و 8 هزارگزی باختر رودخانه ٔ شا...
مرده موشی . [ م ُ دَ/ دِ ] (حامص مرکب ) موش مردگی . چون موش مرده بودن .- خود را به مرده موشی زدن ؛ کنایه از اظهار نهایت ضعف و ناتوانی است ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چراغ موشی .[ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) ۞ چراغ حلبی کوچکی دارای فتیله و جای نفت یا روغن . ظرفهای کوچکی چون استکان که در آن پیه یا روغن ک...
به نوعی چیدن آجر به صورت پر کلاغی (کلاغ پر)به صورتی که نوک آنها بیرون کار قرار گیرد اطلاق میشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.