اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

موص

نویسه گردانی: MWṢ
موص . [ م َ ](ع مص ) نرم نرم شستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شستن چیزی به نرمی و آسانی . (ناظم الاطباء). || به دست مالیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مالیدن چیزی به دست . (ناظم الاطباء). || درست کردن دانه ٔ حنظل به شستن و سه روز شستن آن را.(ناظم الاطباء). به شستن درست کردن حنظل و گویند که عرب آن را سه بار می شوید. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
موص . [ م َ ] (ع اِ) کاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاه و تبن . (ناظم الاطباء).
موث . [ م َ وَ ] (ع مص ) مَوَثان . (منتهی الارب ). آمیخته شدن چیزی در آب . (ناظم الاطباء). مرث . (از المصادر زوزنی ). و رجوع به مرث شود. || ...
موس . [ م َ ] (ع مص ) موی ستردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تراشیدن . (المصادر زوزنی ). || ستردن موی سر کسی را. (ناظم الاطبا...
موس . (اِ) در لهجه ٔ طبری ، کون . (یادداشت مؤلف ).
موس . (اِ صوت ) صوتی که از جمع آوردن پیاپی لبها و آرام به درون کشیدن نفس پیدا آید.- موس کشیدن ؛ آوا برآوردن از میان لبهای بهم آمده یا...
موس . (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 80 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز با 387 تن سکنه . آب آن از چاه ...
موس Muss دانستین خیانت گویش پارسی غور
مؤس . [ م َ ئو ] (ع ص ) سخن چین و نمام . (ناظم الاطباء). مؤوس . مائس . ممأس . مئوس .
موس موس . (اِ صوت ) حکایت آواز و صوت لبها که بهم آید و نفس آرام و به توالی به درون کشیده شود خوشایند کودک یا جلب توجه او را.
نای موس . (اِ) نام سازی است که خنیاگران نوازند و آن را موسیقار نیز خوانند. (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). و صاحب برهان نای لوس نوشته به «لام » ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.