مهاء
نویسه گردانی:
MHAʼ
مهاء. [ م َ ] (ع اِ) کجی و عیب کاسه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عیب و کجی در کاسه و جز آن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
محاء. [ م َح ْ حا ] (ع ص ) بسیار پاک کننده ، در حدیث است که : السیف محاء الذنوب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محا شود.
مها. [ م َ / م ُ ] (اِ) سنگی است مانند بلور و بعضی گویند بلور است . (برهان ). بلور. (دهار) (مهذب الاسماء). کوارتز متبلور را گویند که به نام بلو...
مها. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مهاة. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مهاة شود.
مها. [ م ِ] (ص ) بزرگ . (برهان ). کلان و بزرگ . (ناظم الاطباء).
مهع. [ م َهََ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ روی و رنگ به رنگ شدن ازعوارض دشوار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
محا. [ م َح ْ حا ] (ع ص ) مَحّاء. محوکننده . پاک کننده : به سیف محو شود از گناهکار گناه گناهکار ملیح است و سیف دین محا. سوزنی .رجوع به محاء ش...