اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مهر

نویسه گردانی: MHR
مهر. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش داورزن شهرستان سبزوار. با 1109 تن سکنه . محصول آن پنبه و زیره است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
گیسه مهر. [ س َ / س ِ م ُ ] (اِ) بزغاله ٔ دوساله ٔ ماده که هنوز آبستن نشده باشد. (لغت محلی گناباد خراسان ).
مهر پرزو. [ م ِ رِ پ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی گیاه طبی برای رفع شکم درد (در بم ). (یادداشت مؤلف ).
جای مهر. [ ی ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کیسه ٔ کوچکی که مهر (خاتم ) در آن نهند. کیسه ٔ کوچکی که مهر سجده در آن نهند. || پینه ای که ب...
باغ مهر. [ غ ِ م ِ ] (اِخ ) از آثار دوره ٔ صفوی در شهر اسپاهان است .
بزرگ مهر. [ ب ُ زُ م ِ ] (اِ مرکب ) آفتاب بزرگ . (انجمن آرای ناصری ). || (ص مرکب ) صاحب محبت بزرگ . (انجمن آرای ناصری ).
کوته مهر. [ ت ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بناجو است که در بخش بناب شهرستان مراغه واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
خوشه مهر. [ ش َ / ش ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بناجو بخش بناب شهرستان مراغه . این دهکده در جنوب خاوری بناب در مسیر شوسه ٔ مراغه به ...
سربه مهر /sarbemohr/ (صفت) ۱. سربسته و مهر‌شده. ۲. ویژگی پاکت یا کیسه که سر آن را بسته و لاک‌ومهر کرده باشند. ۳. [مجاز] دست‌نخورده و نهفته. فرهنگ فارس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مهر خوردن . [ م ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) ممهور شدن . به مهر اندرآمدن . نقش مهر به خود گرفتن .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۹ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.