اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مهربانی

نویسه گردانی: MHRBANY
مهربانی . [ م ِ ] (حامص مرکب ) عمل مهربان . صفت مهربان . نواخت . محبت . نوازش . حنو. تحنی . شفقت .(مهذب الاسماء). رأفت . عطوفت . عاطفه . عاطفت . حنان . (منتهی الارب ). مرحمت . (مهذب الاسماء). مهر و محبت و گرمی نمودن . (برهان ). قفاوة. رحمت . حفاوت . حفاوة. ملاطفت . مهر. رقة. شفقة. رفهة. روح . ریح . رحمی . رخم . رخمة. نظرة. روف . روفة. شفق . (منتهی الارب ). تعطف . (لغت تاریخ بیهقی ). عائدة. ذل . (منتهی الارب ) :
زبانی سخنگوی و دستی گشاده
دلی هَمْش کینه هَمَش مهربانی .

دقیقی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 109).


همه مهربانی بدان کن که شاه
سوی جنگ توران نراند سپاه .

فردوسی .


بدو گفت رو پیش خواهر بگوی
که از دشمنان مهربانی مجوی .

فردوسی .


مرا آن سخن این زمان شد درست
ز دل مهربانی نشایست شست .

فردوسی .


تو هرچند زشتی کنی بیش بر ما
شود بیشتر با تو مان مهربانی .

منوچهری .


دلهای ایشان قرار گیرد بر آنچه خدا بدیشان عنایت کرده از مهربانی امیرالمؤمنین نسبت به ایشان . (تاریخ بیهقی ص 314). اعتماد داشتم به خوبی و مهربانی و منفعت او. (تاریخ بیهقی ص 315). از روزگار کودکی تا امروز او را بر ما شفقت و مهربانی بوده است . (تاریخ بیهقی ).
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
که یک سر مهربانی دردسر بی .

باباطاهر.


مگر در سر نداری ای پسر هش
چه جوئی مهربانی از پدرکش .

ناصرخسرو.


سرش در بر گرفت از مهربانی
جهان از سر گرفتش زندگانی .

نظامی .


ماهرویا مهربانی پیشه کن
خوبرویی را بباید زیوری .

سعدی .


اسماعیل میرزا امام قلی میرزارا فرزند نامید و در آغوش مهربانی کشید. (عالم آرای عباسی ص 201).
در آتشش فکنم تخم مهربانی را
دهم به تربیتش آب زندگانی را.

کلیم .


- مهربانی کردن ؛ مهر ورزیدن . نوازش کردن :
مهربانی نکنی بر من و مهرم طلبی
ندهی داد و همی داد ز من بستانی .

منوچهری .


تا به امروز بنده پروردی
مهربانی و مردمی کردی .

سعدی (هزلیات ).


- مهربانی نمودن ؛ کرار. (منتهی الارب ). تحفی . (زوزنی ). تعطیف . اکتناع . (منتهی الارب ). اشفاق . (تاج المصادر). رجوع به ترکیب مهربانی کردن شود.
- امثال :
مهربانی مهربانی آرد .
|| (اِخ ) نام لحنی است از موسیقی . مهرگانی . (برهان ). نام لحنی از سی لحن باربد. || (اِ مرکب ) نوعی از جامه ٔ لطیف و نازک به غایت خوش قماش . (برهان ). جامه ٔ بسیار باریک .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عشق یک طرفه
مهربانی کننده . [ م ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) عاطف . (منتهی الارب ). مشفق . که محبت کند.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.